شکار کردن. نخجیر کردن. صید از پا درآوردن. شکار گرفتن: وز آنجا سوی صحرا ران گشادند بصید انداختن جولان گشادند. نظامی. گفتا نه که تیر چشم مستم صید از تو ضعیف تر نینداخت. سعدی
شکار کردن. نخجیر کردن. صید از پا درآوردن. شکار گرفتن: وز آنجا سوی صحرا ران گشادند بصید انداختن جولان گشادند. نظامی. گفتا نه که تیر چشم مستم صید از تو ضعیف تر نینداخت. سعدی
شور افکندن، سخت به گریه و ندبه داشتن حاضران. سبب غوغاء و ضوضاء و گریه و بی قراری بسیار شدن، چنانکه شور انداختن روضه خوان در مجلس روضه و نوحه گر یا تعزیه خوان. (از یادداشت مؤلف) ، حالت وجد و طرب ایجاد کردن: آفرین بر زبان شیرینت کاین همه شور در جهان انداخت. سعدی
شور افکندن، سخت به گریه و ندبه داشتن حاضران. سبب غوغاء و ضوضاء و گریه و بی قراری بسیار شدن، چنانکه شور انداختن روضه خوان در مجلس روضه و نوحه گر یا تعزیه خوان. (از یادداشت مؤلف) ، حالت وجد و طرب ایجاد کردن: آفرین بر زبان شیرینت کاین همه شور در جهان انداخت. سعدی
کندن موی چهرۀ زنان بوسیلۀ بند (نخ). پیرایش موهای زاید صورت و ابرو. با بند کندن موی صورت و پای زنان. (فرهنگ فارسی معین). برکندن موی روی زن بوسیلۀ رشته ای بطرز خاص. برکندن موی رخسار و ابروی و پای بطرز خاص
کندن موی چهرۀ زنان بوسیلۀ بند (نخ). پیرایش موهای زاید صورت و ابرو. با بند کندن موی صورت و پای زنان. (فرهنگ فارسی معین). برکندن موی روی زن بوسیلۀ رشته ای بطرز خاص. برکندن موی رخسار و ابروی و پای بطرز خاص